خانه سالمندان اراک  (آلزایمری استان مرکزی (alzheimer-arak)

خانه سالمندان اراک (آلزایمری استان مرکزی (alzheimer-arak)

عکس . فیلم ٬گزارش ،عملکردوبازدیدها ی مردمی و.... ازفعالیت بانوان خیرانجمن آلزایمرخیریه امام جواد(ع)ااستان مرکزی ثبت320
خانه سالمندان اراک  (آلزایمری استان مرکزی (alzheimer-arak)

خانه سالمندان اراک (آلزایمری استان مرکزی (alzheimer-arak)

عکس . فیلم ٬گزارش ،عملکردوبازدیدها ی مردمی و.... ازفعالیت بانوان خیرانجمن آلزایمرخیریه امام جواد(ع)ااستان مرکزی ثبت320

خاطره

خاطرات محرم از سالمندان عزیزمان:

اون موقع ها تو اراک محرم ها صفایی داشت...یادم میاد بچه بودم اول تا آخر بازار رو سکوى مغازه ها جا می گرفتیم تا دسته های هیئت بارو و قلعه رو بتونیم ببینیم. خیلی با شکوه بودند. شمر هم داشتن، دو طفلان مسلم داشتن، علم وچهلچراغ داشتن....می نشستیم و سیر تماشا می کردیم ...تو مساجد هم برنامه بود....نذری حلیم می دادن ..عدس پلو با کشمش و خرما، شربت و چای...خود ما هم نذری می دادیم خونمون حسینیه بود... تابستونا تو باغ ...زمستونا تو پنج دری...سفره مینداختن ازکجا تا کجا... یه اتاق بود که توش دو تا تنور بود...یکی کوچیک یکی بزرگ...بزرگه رو روشن میکردن دیگ حلیم رو بار میکردن ...هی زیرش چوب مینداختن ..میذاشتن هم بزنیم اما نمیذاشتن بریم درخونه مردم نذری پخش کنیم ...یادش بخیر...

تسلیت

  • با خبر شدیم،خانم دکتر ویکتوریا دیدگر پزشک معتمد مرکز جامع توانبخشی اراک دار فانی را وداع گفته و به دیار حق شتافتند 
بدینوسیله مرکز خیریه جامع توانبخشی اراک و همکاران محترم درگذشت آن عزیز سفر کرده را خدمت خواهران داغدارش سرکار خانم دکتر فرشیده دیدگر و سرکار خانم دکتر فرانک دیدگر و خانواده مکرمشان تسلیت میگوید و بقای عمر بازماندگان را از خداوند متعال خواستار است.
روحش شاد و یادش گرامی


    با خبر شدیم،نیکوکارگرامی خانم دکتر ویکتوریا دیدگر پزشک معتمد مرکز جامع توانبخشی اراک وعضوعلمی انجمن آلزایمرخیریه امام رضا(ع) استان مرکزی دار فانی را وداع گفته و به دیار حق شتافت بدینوسیله مدیرعامل واعضای هیات مدیره انجمن وپرسنل مرکزطلوع درگذشت آن عزیز سفر کرده را خدمت خواهران داغدارش سرکار خانم دکتر فرشیده دیدگر و سرکار خانم دکتر فرانک دیدگر و خانواده مکرمشان تسلیت می گوید و بقای عمر بازماندگان را از خداوند متعال خواستاریم. روحش شاد و یادش گرامی

یاضامن آهو



شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان، ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

 
 

طرح حمایتی سالمندان

۷طرح حمایتی برای سالمندان به وزیر رفاه ارائه شد

دوشنبه ۱۳ آبان ۹۲

با پیشنهاد دبیرخانه شورای ملی سالمندان ۷طرح جدید در حوزه سالمندان برای تامین اعتبار به وزیر تعاون، کارو رفاه اجتماعی ارائه شد. حسین نحوی نژاد دبیر شورای ملی سالمندان با اعلام این خبر به خراسان گفت:این ۷طرح شامل امور توان بخشی روزانه و توان پزشکی، امور فرهنگی،امور زنان و خانواده، توانمند سازی خانواده و زنان،پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی،پیشگیری از معلولیت‌ها و بسته بیمه مراقبت سالمندان است که پس از تصویب و تخصیص اعتبارات مورد نیاز توسط وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سراسر کشور به مرحله اجرا درخواهد آمد.

خطرات پیری جمعیت درکشورراجدی بگیریم

یکشنبه ۱۲ آبان ۹۲

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی‌در پیام به همایش ملی «تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات مختلف جامعه» با اشاره به اهمیت موضوع جمعیّت و ضرورت فرهنگ‌سازی برای اقناع نخبگان در ارتباط با نیاز کشور به افزایش جمعیت، خاطر نشان کردند: مسئله نمای جوان برای کشور یک مسئله ی اساسی، مهم و تعیین کننده است و کشورهایی که در دنیا دچار پیری جمعیت شده‌اند به دشواری راه علاجی برای مشکلات ناشی از آن یافته‌اند که لازم است برای حل این مشکل کار علمی، عمیق و اساسی صورت پذیرد.

 

ادامه مطلب ...

زنان سرپرست خانوار

تعداد زنان سرپرست خانوار در استان مرکزی در حال افزایش است به نحوی که 12.8 درصد از زنان استان، زنان سرپرست خانوار هستند که این رقم از میانگین کشور بالاتر است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - منطقه مرکزی، مدیرکل کمیته امداد استان مرکزی در همایش علمی زنان سرپرست خانوار با رویکرد سبک زندگی ایرانی اسلامی و کارکرد خانواده محسن ولیئی با اشاره به اینکه "برگزاری این همایش از سال قبل در دستور کار قرار گرفت و در کارگروه فرهنگی و اجتماعی استان به تصویب رسید" اظهار داشت: محورهای این همایش شامل بررسی مشکلات و آسیب‌های معطوف به زنان سرپرست خانوار، نوع نگرش جامعه به این قشر از زنان و حمایت‌های نهادهای مربوط به مشکلات زنان است.

 

ادامه مطلب ...

داستان

  1. روزی خورشید و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر کدام نسبت به دیگری ابراز برتری میکرد، باد به خورشید می گفت که من از تو قویتر هستم، خورشید هم ادعا میکرد که او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان کنیم، خب حالا چه طوری؟

    دیدند مردی در حال عبور بود که کتی به تن داشت. باد گفت که من میتوانم کت آن مرد را از تنش در بیاورم، خورشید گفت پس شروع کن. باد وزید و وزید، با تمام قدرتی که داشت به زیر کت این مرد می ک...وبید، در این هنگام مرد که دید نزدیک است کتش را از دست بدهد، دکمه های آنرا بست و با دو دستش هم آنرا محکم چسبید.

    باد هر چه کرد نتوانست کت مرد را از تنش بیرون بیاورد و با خستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت: عجب آدم سرسختی بود، هر چه تلاش کردم موفق نشدم، مطمئن هستم که تو هم نمی توانی.

    خورشید گفت تلاشم را می کنم و شروع کرد به تابیدن، پرتوهای پر مهرش را بر سر مرد بارید و او را گرم کرد. مرد که تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعی در حفظ کت خود داشت دید که ناگهان هوا تغییر کرده و با تعجب به خورشید نگریست، دید از آن باد خبری نیست، احساس آرامش و امنیت کرد.

    با تابش مدام و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی به اینکه کت را به تن داشته باشد نیست بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود. به آرامی کت را از تن بدر آورد و به روی دستانش قرار داد.

    باد سر به زیر انداخت و فهمید که خورشید پر عشق و محبت که بی منت به دیگران پرتوهای خویش را می بخشد بسیار از او که می خواست به زور کاری را به انجام برساند قویتر است

مادر

  1. دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید

    آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست

    حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا... خجالت زده کرده است به نظرتان چکار کنم

    استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی

    و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید

    طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.

    پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:

    ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی من مادرم را به امروزم نمیفروشم چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد . .